چیستی خلاقیت و جایگاه آن در کودکی به قلم نازیلا پاکیاری | ۱۳۹۸
خلاقیت در معنای عام، به مثابهی ابزاری برای زندگی بهتر در نظر گرفته میشود؛ اما خلاقیت چیست؟ آیا خلاقیت آموختنی است؟ خلاق بودن را باید از کجا آموخت؟ عمل خلاقه چگونه رخ میدهد؟ آیا هنر در این میان میتواند نقشی داشته باشد؟
در مورد چیستی خلاقیت باید گفت: «خلاقیت شکلی از فعالیت است که بهصورت خودجوش اتفاق میافتد.» این موضوع تنها به کودکان محدود نیست و شامل بزرگسالان نیز میشود؛ اما دلیل تأکید بر خلاقیت در حوزهی کودکان به واسطهی آزادی و ذهن بدون پیشفرض است؛ و اینکه ذهن آنان را به امری جز آنچه کنجکاویاش را برمیانگیزد، مشغول نمیدارد و در نسبت خلاقیت برای بزرگسالان، واژهی کودک درون استفاده میشود؛ و اینکه خلاقیت منشئی آزادگونه و بدون محدودیت مثل ذهنیت کودکان دارد.
آلبرت اینشتین میگوید: «من دارای استعداد و قریحهی خاصی نیستم؛ تنها حس کنجکاوی شدیدی دارم.»
خلاقیت، موضوعی کهن است که پیشینهی آن به انسانهای اولیه باز میگردد؛ چراکه آنها به واسطهی بستری که در آن زندگی میکردند باید با همهچیز مواجه میشدند تا بتوانند راهی برای حل مسألههایشان پیدا کنند؛ چون هیچ موضوع ازپیشتعیینشدهای برای او وجود نداشته است؛ مشاهده و کنجکاوی شدید، آنان را به حل مسأله میرساند و در واقع میتوان گفت: خلاقیت همطراز حل مسأله است؛ پس دو مؤلفه دارد:
۱- کاری متفاوت و معنیدار
۲- رسیدن به هدفی مفید و جذاب
افراد خلاق، قدرت حل مسألهی بسیار بالایی دارند؛ در نتیجه انعطافپذیر میشوند و این توانایی را دارند که بگویند همهی مسائل حلشدنی است و پیوسته راهحلی وجود دارد؛ پس در رویارویی با واقعیات زندگی کنشی راهگشا را در پیش میگیرند؛ خلاقیت به این معناست که بتوانم آنچه در درون من نهفته است را کشف کنم؛ بنابراین پرورش خلاقیت، یعنی فرآیندی هیجانانگیز که با کشف و شهود، دستاوردی منحصربهفرد را به نمایش میگذارد.
اما باید توجه داشت که هرچه میزان دریافت کودک از دادهها و اطلاعاتی که در ارتباط با سن خودش نیست بیشتر باشد، کمتر فرصت شناخت خود را مییابد. ما باید سعی کنیم بستری فراهم کنیم که کودک خودش را بشناسد و وظیفهی ماست محیط و اطراف را از هرآنچه لازم است، غنی کنیم تا کودک بتواند آنچه لازم دارد را جستوجو کند و با تجربه به نتیجهی دلخواه برسد؛ پس جستوجوگری و مشاهدهگری دو امر مهم در فرآیند خلاقیت است.
در مورد هدایتگری باید گفت رویکرد اصلی ما باید خودشناسی باشد؛ چراکه در مرحلهی نخست، کودک در حال آشناشدن با دنیای اطراف و رویدادهای در حال اتفاق است؛ پس باید بستری فراهم شود که شناخت در آن صورت گیرد و آزادانه و در چهارچوب خاصی نباشد؛ در نتیجه محیطی که برای این گروه سنی تدارک دیده میشود، بسیار حائز اهمیت است.
از ویژگیهای این محیط، نخست آن است که در آن کودکان با ابزارهای روزمره، آنچه دائماً میبینند و میخواهند نسبت به آن شناخت پیدا کنند، سروکار داشته باشند. در واقع ابتدا این محیط است که آگاهی را در اختیار آنها قرار میدهد؛ بنابراین نیازمند محیطی شاد و غنی هم به لحاظ ابزار و هم به لحاظ ارزشهاست؛ اما پس از آن هدایتگر کودک را در جهت موضوعاتی که در حال تجربه است، هدایت میکند تا به شناخت کامل برسد.
نکتهی مهم بعدی این است که دخل و تصرفی در ایده و فکر او نکنیم، چون میخواهیم این امکان را فراهم کنیم که کودک خودش در فضا به نتیجه برسد و در نتیجه تجربهای کامل و همزمان احساس خوبی به دست بیاورد؛ همچنین هدایت کودکان باید تکبهتک و با شناخت صورت پذیرد، چون هر کودکی نگاهش به زندگی و پیرامونش متفاوت است و ایدهها و افکاری که در سر دارد و نحوهی برخوردش با اطراف در نسبت با کودکی دیگر منحصربهفرد است.
وظیفهی هدایتگر در مورد پرورش خلاقیت این است که بتواند فضا و موقعیتی ایجاد کند که به این بخش منحصر به فرد از ذهن کودکان خدشهای وارد نگردد؛ حتی اگر بعدها وارد مناسبات و سیستمی شد که قوانین و مناسبات خودش را دارد، بتوانند تواناییهای خودش را ارائه دهد و گفتوگو کند؛ در واقع وظیفهی اصلی ما بهتثبیترساندن آن توانایی است که ذاتاً در درون کودک وجود دارد که در هر بستر و سیستمی قرار گیرد، بهواسطهی تقویت آن قوه، میزان تأثیرپذیری منفی را تا حد امکان کاهش دهد.
به طور خلاصه میتوان گفت: فرآیند خلاقیت برابر است با مشاهده، تجربه و جستوجو گری به علاوهی مهارت و انگیزهی درونی…
این پرونده ادامه دارد …